آهاااااااى تو كه قهرى باهام... بيا ، بزن ، بكش ؛ له كن ، فقط بخند. باشه؟؟؟
ببين منو ، اصن برو ، بشكن دلو ؛ اما نذار هيچكسى تو دلت جاشه... باشه؟؟؟
خواب هاى خوب مال خودت ؛ شب گريه هام مال خودم...
برو پيش دوستات بگو : من دست و پا گيرت شدم...
من كه باختم به پاى تو ؛ خب تو نباز...
شب كه ميشه يا اس نده ؛ يا كه ميدى تيكه ننداز...
حال منم اصن نپرس ؛ راضى به مرگم باش ولى... فقط بخند. باشه؟؟؟
يه وقت به اون نگى آقا... بهش نشى علاقه مند.!!! باشه؟؟؟
از جلو تو رد ميشم و ؛ باز به روم چشماتو ببند...
از قيض من بلند بلند ؛ جلوى غريبه ها بخند...
هرچى كه دوس دارى بپوش.!!! فداى سرت غيرتى شم...
واس خاطر يك متلك ؛ دست به يقه با يه مرد هيكلى شم... دلت نسوزه واسه من ؛ اصن منو نگاه نكن ...
از اشين دست تكون نده. ديگه باهام وداع نكن...
من كه خواستم بيام سمتت ، از يه راه ديگه برو...
، تا از بين چند تا آشغال ؛ بيام جمعت كنم تورو...
" يا كه بايد لال بشم و پا روى غيرت بذارم ،
يا كه يه مشت تو دهن چند تا بى غيرت بذارم
" مهم نباشه واسه تو ؛ كى خورد كتك يا كى زدو
، ببر جلو عالم آدم ؛ آبروى منه مردو ،
وانمود كن هستى ولى... اصن نباش به فكر من ،
ديگه نيستم بهت بگم: با هر غريبه حرف نزن...
ديگه يستم نصف شب ها ؛ به هر بهونه قهر كنى...
نيستم بهت زنگ بزنم ؛ بازم دوباره قطع كنى...
شب هايى كه ميگذرن و ، تو توى خواب نازى...
تويى كه توى خواب هم ، واسم نقشه ميسازى...
من كه ديگه بريدم. تا كى بايد بترسم؟؟؟
امروز ميرى يا فردا... مثل يه باد به هر سمت...
عشقى ديگه نمونده بين دل سرده تو...
تنهاييه تو پيشم تنهاترم كرده خو...
اصن نميبينى منو ؛ مثل غريبه ها شدى...
الكى بهم گير ميدى و ؛ بحث ميكنى بيخودى...
از بين صد تا كلمه ت ، يكيشم احساسى نيس...
ديگه بين قلب هامون ؛ اعتماد خاصى نيس...
اون روزها پس كجا رفت!!؟ از درد هم درد داشتيم...
انقد تفاهم بود كه... هميشه همدرد داشتيم...
روزهامون رو واسه هم ؛ يه جورى شب ميكرديم...
از غم همديگه ما ؛ ميمرديم تب ميكرديم...
ديگه برات مهم نيس چى بر سر من مياد؟؟؟
گفتى فداى سرم.!!؟ هه . ممنون از همدردى هات...
د نتظارى ندارم نه از تو نه خدامون...
مقصرش كى بوده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نه من نه تو... ، "دل هامون
" نبايد شروع ميكرديم ، كه اينطورى تموم شه...
گفتى ميرى خوشبخت شى.!!! إن شاءالله كه همون شه... إن شاءالله كه همون شه... .
( ميخواستم... ميخواستم دلخوشى هامو با تو قسمت كنم... د نذاشتى د ...
چشمامو رو كارهات بستم ؛ بلكه خودت بفهمى كه... چقد عزيز بودى برام... د نخواستى د ...
سهم من از اين زندگى ، تو بودى و دوست داشتن هات... واس خاطر اينكه بهت بد نگذره ؛ اون همه زحمت كشيدم...
اين آخره ظلم خداااااااااااا كنار من بودى ولى... به جاى مهر و عاطفه درد و دل هاتو ميشنيدم...
از همه چى گفتى ولى... نگفتى با من ميمونى.!!! وانمود كردن سختته نه؟؟؟
حرف نزدن از اينو اون جلوى من سختته نه؟؟؟
بسسسسسسسسسه ديگه . از خوبيه اون كه ميگى بيشتر غرورم ميشكنه...
خب منم دل دارم دختر.... اين دلى كه هر تپشش ؛ بخاطر تو ميزنه...
هيچى نپرس فقط برو. با احساسم بازى نكن... بد نفرينت ميكنمااااااااااا...
بخشيدمت فقط برو . نگران من هم نباش . شايد كه از اين شهر برم يا شايدم پيش خدا... د خسته م كردى بخدااااااااااااااااا...
هيچى نپرس فقط برو... ديگه سراغمو نگير. نذار سياه پوشت كنم...
تموم كن اين رابطه رو. خودت... كمك كن فراموشت كنم... كمك كن فراموشت كنم... .
>>>>>>>>>> شاعر: سامان عظيمى <<<<<<<<<<
نظرات شما عزیزان:
Y ashegh
ساعت21:51---27 مهر 1392
دوست داشتن كسي كه لايق دوست داشتن نيست اسراف محبت است...
Y ashegh
ساعت3:21---8 مهر 1392
باﻳﺪ ﺑﺪﺟﻨﺲ ﺑﺎﺷﻲ ﺗﺎ ﻋﺎﺷﻘﺖ ﺑﺎﺷﻦ
ﺑﺎﻳﺪ ﺧﻴﺎﻧﺖ ﻛﻨﻲ ﺗﺎ ﺩﻳﻮﻭﻧﻪ ﺍﺕ ﺑﺎﺷﻦ
ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﮕﻲ ﺗﺎ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮ ﻓﻜﺮﺕ ﺑﺎﺷﻦ
ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻲ ﺭﻧﮓ ﻋﻮﺽ ﻛﻨﻲ ﺗﺎ ﺩﻭﺳِﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ
... ... ﺍﮔﻪ ﺳﺎﺩﻩ ﺍﻱ
ﺍﮔﻪ ﺑﺎﻭﻓﺎﻳﻲ
ﺍﮔﻪ ﻳﻚ ﺭﻧﮕﻲ
ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ... !!!
پاسخ:
واقعأ. :-(